روزانه ها
رفته بودی سراغ گردنبند طبی پدر جون می خواستی اونو بپوشی
هر وقت که آبتین میاد یه کم با هم کل کل میکنین .بعد وقتی میره کار هاشو تکرار میکنی مثلا اون روز میگفتی شمشیر هارو بزارم تو پشتت ..مثل آبتین که بشی لاک پشتهای لینجان ای شیطون بلا..
اینجا هم رفتی تو تراس وسایه ات برات جالب بود...باز هم شمشیر گذاشتی تو پشتت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی