آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

نوه گلم آروین

ادامه خاطرات

1393/1/28 20:12
نویسنده : مادر جون
555 بازدید
اشتراک گذاری

گفتم که تدت گم شد..وشما هم که باید یه عروسک تو بغلت باشه تا بخوابی  اون خرسی رو که دایی بابک برات فرستاده بود رو میگرفتی بغلت البته بهش میگی پیشی...اما عمو امیر دوباره برات یه تد دیگه آورده وحالا دو تایی شون رو بغل میکنی.....

 

خواب

 

اینجا خیلی جدی مشغول خواندن روزنامه هستی

 

روزنامه

 

واینجا هم با خاله بی تا و آبتین رفته بودیم پارک محله ای که بعد هم بابای اومد پیشمون .مامان هم تو خونه درس می خوند. البته عکس خیلی واضح نیست.

 

پارک

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

فهیمه
28 فروردین 93 20:39
چه مادر جون خوب و مهربونی... خوشحال میشم لینکمون کنید
مادر جون
پاسخ
ممنون عزیزمسایتتون باز نشد.
خاله مینا
28 فروردین 93 21:19
اخی عزیزم چقد قشنگ خوابیده با افتخار لینک شدین مادرجون خوب
مادر جون
پاسخ
ممنون عزیزمما هم لینکتون کردیم
مامان هلیا
30 فروردین 93 10:44
الهی فداش ماشاا... چه نازین شما خاله جوووووون مادر جونی با افتخار لینک شدین
مادر جون
پاسخ
ممنون خانومی ما هم لینکتون کردیم
خاله مینا
31 فروردین 93 20:49
چه گویم در مقام تو , تو ای روح اهورایی , تو نور چشم خورشیدی تو زهرایی , تو زهرایی . . . روزتون مبارک دوست خوبم
مادر جون
پاسخ
ممنون عزیزم روز شما هم مبارک
مامانی ساره
4 اردیبهشت 93 15:51
الهی چه خواب قشنگی رفتی عزیزم
رضیه
11 اردیبهشت 93 21:25