طلایی و نارنجی
این آخر هفته که بابا علی اومده بود رفتین خونه وشنبه با دو تا جوجه اومدی که اسم یکیش رو طلایی گذاشته بودی یکیش رو نارنجی این جوجه ها رو عمو وحید برات آورده بوده. خیلی سر و صدا میکردن ولی خوب روزها یه کم باهاشون مشغول میشدی اوایل ازشون فاصله میگرفتی ولی بعد بغلشون می کردی وهی باهاشون بازی میکردی.میدویدی واونها هم پشت سرت میومدن وشما هم میخندیدی یه روز که از خواب بیدار شدیم با وجودی که روی کارتونشون رو پوشونده بودیم در کمال ناباوری دیدیم یکیشون نیست.مثل اینکه طفلک طلایی رو گربه برده بود. یه هفته ای هم با نارنجی بازی کردی ولی چون تصمیم داشتین برین فسا نارنجی رو پیش آبتین گذاشتین ویه چند وقتی هم پیش آبتین بود اما مریض شد ومرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی