خاطرات ..قبل از تولد
به نام خداوند رحمن و رحیم
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود.
یه شب مامان وبابا با یه جعبه شیرینی توی دستاشون اومدن خونه ما.وقتی شیرینی رو باز کردیم و مناسبتش رو سوال کردیم گفتند که قراره خداوند بهشون یه نی نی بده ما همگی خیلی خوشحال شدیم ومامان سمانه رو بوسیدیم و مامان شدنش رو بهش تبریک گفتیم.آره عزیز دلم خدا قرار بود تو رو به ما بده از اون روز به بعد ما به این فکر بودیم که چیزهایی رو که شما لازم داری تهیه کنیم ومی خواستیم یه جشن بگیریم و بقیه رو هم تو شادیمون شریک کنیم.آره عزیزم شما هم وقتی بزرگ شدی .. یادت باشه شادی هاتو با بقیه قسمت کنی ....آفرین پسر خوبم
این رو تختی رو خودم برات دوختم
واین هم کارت دعوت مهمان ها
این چیزایی هست که تهیه کردیم
اینم لباسها وکیک پوشکی
اینم روتختی که برای تخت و پارکت دوختم
و اینم گیفت مهمونا که خاله بی تا هم خیلی کمک کرد.