آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

نوه گلم آروین

خوش اومدی عزیز دلم

1392/12/18 1:08
نویسنده : مادر جون
2,538 بازدید
اشتراک گذاری

جونم برات بگه ..بلاخره. در یک شب زیبای  تابستانی یه فرشته کوچولو که خیلی عجله داشت دنیا رو ببینه قدم به این دنیا گذاشت . بله شما در ساعت بیست و سه وچهل و پنج دقیقه دوازدهم شهریور چشمتون رو بروی این دنیا باز کردی که اگه ربع ساعت دیگه صبر کرده بودی روز تولد مامان به دنیا میومدی. اون شب ما همه خیلی نگران بودیم چون شما در وضعیت اضطراری قرار گرفته بودی .وباید زودی به دنیا میومدی این هم برات بگم که مامان سمانه تو این مدتی که شما تو شکمش بودی یه کم  اذیت شد .چون آب دور شما کم شده بود ومامان مجبور بود مرتب به خودش آمپول بزنه وسرم وصل کنه آخه مامانی پزشکه مواظب بود که به شما آسیبی نرسه وخدا هم کمک کرد ..  آره گلم شما پسر خوب وقتی بزرگ شدی باید مواضب مامان باشی ..باشه عزیزم....

تولد 

مادرجون 

بلاخره با سلام وصلوات شما سه هفته زودتر به دنیا اومدی.قرار بود ببرندت تو آی سی یو نوزادان و بابا علی هم که پزشک هست خیلی تلاش کرد تا کارها برای اومدن شما آماده باشه ولی شکر خدا وقتی شما بدنیا اومدی وضعیت نرمالی داشتی واحتیاجی به اینکارها نبود....آره نازنینم..اون شب من و پدر جون و مامان جون و باباجون وعمو امیر وبابا علی پشت در اتاق عمل منتظر ورود شما بودیم و خاله بی تا هم مرتب با تلفن در تماس بود.  دایی سیامک هم زنگ میزد و احوال میپرسید...آخه شما خیلی عزیز بودی.آره شما اومدی ولی خیلی خیلی کوچولو بودی که همه می ترسیدن  بهت دست بزنن . اون شب منو وشما ومامان تو بیمارستان موندیم .فرداش با هم رفتیم.خونه واز اون روز تاحدود شش ماه من و مامان مواظبت بودیم تا بزرگ شدی .

مامان بابا


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)