سرما خوردگی
دیشب تولد پدر جون بود. وقتی شما اومدی تب داشتی .بابا میگفت صبح تا حالا غذا نخوردی فقط شیر. وقتی آبتین اومد یه کم باهاش بازی کردی .داروت رو به زور بهت دادیم شما دوتا پسر خاله خیلی بد دارو هستین.بعدش رفتین خونه.. مامان گفت چون بابایی فردا هم هست دیگه شما رو نمیاره پیش من .فردا که احوالت رو پرسیدم مامان گفت که دیشب تبت شدید بوده .به همین خاطر مامان امروز نرفته بود بیمارستان وپیش شما مونده بود .از خدا می خوام که زود خوب بشی انشاالا.......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی