نوه گلم آروین

وقتی سه ماهه شدی با یه کیک کوچولو برات جشن تولد گرفتیم           مامان وبابا ...

این هم در روز تاسوعا ازت گرفتم به یاد علی اصغرامام حسین       ...

حالا مامان اومده شما آماده رفتنی ...

اینجا شما با آبتین کنار چادر ی که برای تولد دو سالگیش گرفته بودم.شما هم یک ماه و نیمت بود. ...

این روزها شما درست غذا نمی خوری .خیلی ادا در میاری.......... هیچ ترفندی هم جواب نمی ده ...

مامان برات رنگ بازی خریده تا دست هاتو رنگی کنی. آخه این شعر کتابت رو دوست داری. عاشق رنگ آمیزی ام             همیشه آبرنگ می خرم دستمو رنگی می کنم           می چسبونم به دفترم این جای دستای کیه           دست تو یا دست منه با دست رنگی کی می خواد      دست به لباسش بزنه   ...

انگار دوباره عقب افتادم.راستش چند مرتبه نوشتم . مشکلی پیش اومد وپاک شد دیگه موند.          کلمه ای که شما تکرار میکنی ودر واقع میکردی . چی گاله بود که نه خودت و نه ما نفهمیدیم یعنی چی ولی تکیه کلام من وآبتین هم شده بود.حالا چند تا عکس از کارهات رو ببین. با موبایل مامان شماره میگیری این بابا نویُل رو خودم درست کردم وشما هم از کلاهش خوشت میاد ولی همه دکمه هاشو کندی تازگی پیتزا خور شدی مثلا می خوای با دایی بابک صحبت کنی ...