آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

نوه گلم آروین

ما برگشتیم

 ماه ها سپری میشد.وشما بزرگ میشدی مابعد ازچهار ماه برگشتم وتو خیلی بزرگ شده بودی دو تا دندون هم در آورده بودی چند کلمه هم می تونستی حرف بزنی.. مثل مامان....بابا... گل.. واصلا"غریبی نکردی اما مامان لاغر شده بود.   ماشالا شما دو تا پسر حاله ها خوب با هم دوست شده بودین         ...
18 اسفند 1392

عینک

آخر هفته با مامان وبابا رفته بودی خرید.مثل همیشه دوباره لباس گرفته بودن برات ویه عینک که شما خیلی دوسش داشتی ومرتب میزدی به چشمت     ...
18 اسفند 1392

روزمرگی های من و شما

می خواستم ببنیم چندتا کلمه بلدی داشتم یادداشت میکردم وشما هم تکرار میکردی ................جوجه-گوجه-برق-برف-بابا-مامان-دوی دوی(دایی)-آب -نون-تد(اسم عروسکت) پیشی مو(گربه) برگ-بده-بیا -خرگوش-گل-آتاب(آفتاب)-موز- چای-   ولی تمام کارهایی که بهت میگم رو انجام میدی. وحیون ها رو میشناسی   موز هم خیلی دوست داری وهمینطور گندم برشته   ...
18 اسفند 1392

موهای بلند

دوباره موهات بلند شده مامان هم برات وقت آرایشگاه گرفته برای 4 اسفند.ولی تا اون موقع من هی مجبور میشم مثل دخترا باهات رفتار کنم. البته خودت هم خیلی ناز میکنی و لوس میشی .شیطون بلا         ...
18 اسفند 1392